Just Just Just Ss501

هرچی راجع به دابل اس


I can't believe Ep.6

وااااااااااس سلام!

چطورین دوستای گلم؟

زیارتم قبول!

دلم خیلی واستون تنگولیده بود!

آهو جون من منظورتو نفهمیدم

این قسمتو بخون شاید جوابت توش باشه

آخه نمیدونم چیو بگم؟

این قسمتو که بخونی خودت میفهمی که اینا کین؟

بچه ها این عکسو نگاه کنین!

مامانم چند روزه پیش رفته بود بازار واسه محمد (داداشم) شلوار بگیره. تو این نایلون گذاشتن بهش دادن.

بعد اومد خونه و ما هم کلی راجب شلوار نظر دادیم و غروب شد و من رفتم خوابیدم و بیدار شدم...

یهو از فاصله ی یکی دو متری دیدم رو فرشمون یه سایه ای هس.

اولین چیزی که یادش افتادم همین عکس بود که غزل هم گذاشته بود.

حالا منو میگی عین چی دویدم اونور پذیرایی...

بابام چون نبود تونستم خیلی راحت ابراز احساسات کنم

وووووووووی نمیدونین انقد خرکیف شدم!

خیلی حال داد!


ادامه مطلب
نويسنده: Hani_Hyungi_Admin | تاريخ: پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

I can't believe Ep.5

خب سلام سلام!

آهو و نجمه جون

مرسی بابت نظرا!

واااااااااااای بچه ها نمیدونین این هفته بهم چی گذشت

بدترین هفته ی عمرم بود

شنبه: امتحان زیست

یکشنبه: امتحان ریاضی فصل مثلثات! {کلی جون کندیم ولی چون واسه مشهد جلسه داشتیم امتحان ندادیم قرار شد دوشنبه بدیم!}

دوشنبه: امتحان دینی و ادبیات فارسی و زبان و ریاضی {که بازم کلی جون کندیم ولی هیچ معلمی حاضر نشد زنگشو بده به ریاضی. قرار شد چهارشنبه بدیم!}

سه شنبه: امتحان زبان فارسی و فیزیک {که البته خانوم بچه ش مریض شد تشریف بردن خونه ولی... سوالارو دادن به معاون گرام و ما امتحان دادیم! وااااااااای خیلی سخت بود!}

چهارشنبه: پرسش شفاهی 10 صفحه شیمی { که تبدیل به کتبی شد!} و پرسش 2 درس نظام سیاسی اجتماعی! و البته امتحان ریاضی! {که ما بازم کلی جون کندیم ولی خانوم یادش رفت سوالارو بده به معاون گرام!}

بله دیگه

واقعا افتضاح بود!

حالا شما هم برین ادامه...


ادامه مطلب
نويسنده: Hani_Hyungi_Admin | تاريخ: چهار شنبه 30 فروردين 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

I can't believe Ep.4

سلنگ دوست جونیا!

چطورین؟

راستی اون رمانی که گفتم دارم مینویسمو یادتونه؟

دختراش اینان:

خودم

دوستم کوثر(تو رمان اسمش ستاره س)

آهو

نجمه

و روژان

**آهو و نجمه و روژان اگه میخوای با همین اسم باشین بگین.اگه میخواین اسمتونو عوض کنم بازم بگین**

راستی من جمعه میرم مشهد!

از طرف مدرسه!

جمعه صبح راه میوفتیم.از اونور واسه برگشت دوشنبه صبح راه میوفتیم!

دعا کنین بتونم برم اون کلوپه!

حالا هم برین ادامه...


ادامه مطلب
نويسنده: Hani_Hyungi_Admin | تاريخ: یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

I can't believe Ep.2 & 3

واقعا که!

یعنی نظراتون چقد زد بالا!

اصن داشت میترکید!

نجمه جونم مرسی که بعد مدت ها اومدی یه نظری دادی

دلم واست خیلی تنگولیده بود آجی!

خب دیگه دو قسمت بعدی رم آوردم

فقط خواهشا نظر بدین

آها یه چیزی من خودم این داستانمو خیلی دوست دارم و احساس میکنم ک موضوعش متفاوته(بین داستانایی ک خودم خوندم!)


ادامه مطلب
نويسنده: Hani_Hyungi_Admin | تاريخ: پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

I can't believe Ep.1

سلام سلام سلام

اومدم با داستان جدید

بسی حساسه!

راستی دارم یه رمان کره ای-ایرانی مینویسم واسه جشنواره خوارزمی!!!

شخصیتاش دابل اسه با اسای ایرانی!!!!

مث این میمونه ک دابل اس بیان یه فیلم ایرانی بازی کنن!

اسم پسرا ایناس:

احسان

سامان

کامیار

مانی

رهام

اگه گفتین هر اسم مال کدومشونه؟؟؟؟؟؟

**آهوی عزیز خیلی وقته پنل و موضوعتو ساختم.چرا نمیاااااااااااااااای؟ دیوونم کردی عزیزم!!


ادامه مطلب
نويسنده: Hani_Hyungi_Admin | تاريخ: پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |